Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-05-05@11:13:20 GMT
۳۲۴ نتیجه - (۰.۰۰۸ ثانیه)

جدیدترین‌های «چشم هایش»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فولکس‌واگن در نمایشگاه اتومبیل پکن، خودرو مفهومی ID.Code را به‌نمایش گذاشت که شاید عجیب‌ترین محصول این شرکت باشد. خودرو شاسی‌بلند فولکس‌واگن ازنظر ظاهری نسبتاً معمولی است، اما فناوری به‌کار رفته در آن به نام 3D Eyes بسیار جالب به‌نظر می‌رسد. براساس گزارش زومیت، سیستم چشم‌های سه‌بعدی (3D Eyes) می‌تواند افراد را ببیند و بخشی از سیستم روشنایی تعاملی جامعی محسوب می‌شود که فولکس‌واگن آن را به‌عنوان آینده‌ی خودروهای خودران درنظر می‌گیرد. نوار سفید بلند روی دماغه‌ی ID.Code بین چراغ‌های جلوی آن، Light Cloud نامیده می‌شود و از ۹۶۷ چراغ LED تشکیل شده است و چراغ‌های U-شکلی ایجاد کرده که درنهایت ظاهری شبیه به نگاه‌کردن به جهات مختلف را به‌نمایش می‌گذارد. سیستم چراغ جلوی ID.Code با...
    به گزارش "ورزش سه"، با اینکه وقتی کاروان تیم ملی کرواسی برای انجام یک بازی ‏دوستانه با تیم ملی مصر وارد این کشور شد از کروات‌ها و به خصوص ستاره بزرگ‌شان ‏لوکا مودریچ به گرمی استقبال شد اما دیشب در استادیوم ملی مصر خبری از آن ‏خوشامدگویی‌ها نبود. ‏درست برعکس، عده‌ای از هواداران مصری که مشخص بود چندان کم‌تعداد هم نیستند ‏از لحظه شروع بازی تا پایان مسابقه وظیفه خود را آزار دادن مودریچ تعریف کرده بودند ‏و هر زمان که توپ به این ستاره رئال مادرید می‌رسید ده‌ها لیزر سبزرنگ به سمت ‏چشم‌هایش نشانه گرفته می‌شد. ‏کار این گروه از هواداران تا حدی مودریچ را آزار می‌داد که در اواخر نیمه اول زمانی که او ‏برای ارسال ضربه کرنر...
    به گزارش "ورزش سه"، حسین کنعانی، بازیکن جنوبی پرسپولیس سال‌هاست پس از گلزنی‌هایش رقص یزله را انجام می‌دهد. این خوشحالی که بارها جنجالی شده به امضای گل‌های کنعانی تبدیل شده است‌.شماره ۶ پرسپولیس که مهارت خوبی در زدن ضربات پنالتی دارد در بازی برابر پیکان پشت ضربه پنالتی ایستاد و آن را دور از دستان محمد ناصری درون دروازه جای داد.ویدئو: 327693او پس از خوشحالی جمعی با هم‌تیمی‌هایش، رقص یزله خود را به اجرا گذاشت. کنعانی در بازی با فولاد نیز از ردی نقطه پنالتی گل زد، اما به دلیل محرومیت نتوانست در دربی بازی کند. جالب اینکه باشگاه پرسپولیس نیز چند روز پیش در تبریک تولد ۲۹ سالگی کنعانی از تصویری با همین خوشحالی استفاده کرده بود.
    به گزارش خبرنگار مهر، مجمع انتخاباتی فدراسیون والیبال امروز شنبه ۲۶ اسفند به ریاست شروین اسبقیان برگزار و در پایان میلاد تقوی به عنوان رییس این فدراسیون انتخاب شد. شروین اسبقیان در مجمع فدراسیون والیبال گفت: بیش از ۴۰ سال است که در متن ورزش کشور حضور داشته‌ام. امروز در این مجمع والیبال جمهوری اسلامی ایران جلوه‌هایی از مرام و پهلوانی و احترام به قوانین را دیدیم. این مجمع منظم، مرتب و جلوه‌های واقعی از احترام به قوانین بود. قطعاً در کنار مجموعه و تیم مدیریتی جدید والیبال خواهیم بود. وی ادامه داد: از آقای داورزنی بابت تمام دلسوزی‌ها، مدیریت و خدماتی که طی سال‌ها برای والیبال کرده، تشکر می‌کنم. من چشم‌های اشکبارش را در مواقعی که والیبال نتیجه نگرفت...
      این کتاب رویدادهای متنوعی از کارنامه عملیاتی لشکر۲۷محمد رسول‌ا...‌‌(ص)طی چهارماهه پایانی سال۱۳۶۲ را دربرمی‌گیرد. در این اثر حوادث و ماجراهای شگفت‌انگیزی از تاریخچه لشکر۲۷وواپسین ماه‌های حیات دنیوی فرمانده پرآوازه آن، شهید محمدابراهیم همت را خواهید خواند که عمده آنها از جمله مهم‌ترین ناگفته‌های دوران دفاع مقدس بوده که برای نخستین بار در قالب اثری مکتوب انتشار می‌یابد. بازه زمانی وقایع مندرج در این کتاب، ازفردای خاتمه عملیات والفجر۴ درجبهه مریوان - پنجوین شروع می‌شود و در سی‌امین روز اسفند سال ۱۳۶۲ و آخرین روزهای عملیات آبی - خاکی خیبر پایان پیدا می‌کند. در چهلمین سالگرد شهادت سردار حاج‌محمدابراهیم همت، روایت همرزمش، گلعلی‌بابایی را مرور کردیم.  آخرین دیدار با همتآخرین دیدارم با شهید همت روز۱۲اسفندسال۶۲ بود یعنی بعدازاین که لشکر،یک هفته...
    داستان شهادتش هم خودش یک فیلم است. یعنی همان یک روز که شهید شد خودش کلی فلسفه دارد. پس از این که فشار زیاد می‌شود و گردان‌ها یکی یکی به جزیره می‌آیند، آن‌قدر پاتک شدید بود، می‌آمدند و چند ساعت می‌جنگیدند بعد یک گردان دیگر می‌آمد. به همین خاطر شمار نیروها ته کشید. به گزارش ایسنا، جام جم نوشت: کتاب «شراره‌های خورشید» نوشته مشترک گلعلی بابایی و حسین بهزاد، با محوریت شخصیت شهید همت و کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷محمد رسول‌الله در عملیات خیبر، ابتدای امسال توسط نشر۲۷ بعثت به چاپ پنجم رسید. این کتاب ششمین اثر از گروه کتاب‌های حماسه ۲۷ اثر گلعلی بابایی و حسین بهزاد است. این کتاب رویدادهای متنوعی از کارنامه عملیاتی لشکر۲۷محمد رسول‌الله‌(ص)طی چهارماهه پایانی...
     داستان کوتاه مریم رحمَنی   در بعدازظهر یک سه‌شنبه‌ی معمولی مثل همه‌ی سه‌شنبه‌های قبل، مرد روی تخت زهوار دررفته‌ی فلزی‌شان، زیر تابلویی که بر دیوار سمت راستش نشسته بود، دراز کشیده بود و برای لحظه‌ای از ذهنش گذشت که اگر کوچکترین حرکتی بکند تمام گندهایی که در گذشته به‌بار آورده برملا خواهد شد!  دو چشم بدقواره‌ی درشت به‌شکلی ترسناک خیره بر چهره‌ی استخوانی مرد مانده بودند. پلک نمی‌زد. ممکن بود به‌فاصله‌ی یک پلک‌زدن، حتی در کمتر از کسری از ثانیه هم اگر باشد، آن چشم‌ها از قاب‌عکس بیرون بیایند و همان بشود که نمی‌خواست! حتما می‌ترسید و تکان می‌خورد، اما تکان‌خوردنش تبعات بدی برایش داشت، لاقل تا آن‌لحظه این‌طور فکر می‌کرد.  کوچه در آن‌ساعت از بعدازظهر سه‌شنبه، همیشه آن‌قدر خلوت بود...
    از روزی که شوهرم سرقت های شبانه را با خودروی من آغازکرده است، بارها با او در مرکز انتظامی و قضایی چشم در چشم شده ام و هر بار با التماس‌هایش او را بخشیدم تا دخترم احساس سرشکستگی نکند اما این بار نه تنها فریب چرب زبانی هایش را نمی‌خورم بلکه ... به گزارش خراسان، زن 48 ساله ای با بیان این که دیگر از چشم در چشم شدن با یک دزد، خسته شده ام و می‌خواهم از او طلاق بگیرم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 26 سال داشتم که با «سامان» ازدواج کردم و به خانه بخت رفتم. ابتدا همه چیز خوب بود، پدر شوهرم قطعه زمینی را به ما هدیه کرد...
    به گزارش باشگاه خبرنگاران توانا، اگر شما از آن والدینی هستید که چندان پیگیر معاینات پیشگیری از تنبلی چشم فرزندان تان نیستید و می گویید فرزند من علامت خاصی ندارد و از ندیدن شکایتی نمی کند باید بدانید چشم در حال تنبل شدن معمولا ظاهری طبیعی دارد و کودکی که چشم او در حال تنبل شدن است ممکن است شکایتی نداشته باشد و والدین او نیز از این قضیه خبر نداشته باشند و وقتی متوجه مسئله می شوند که دیگر دیر شده است. انجام معاینه چشم برای بچه ها بسیار ضروری است تا در صورت تشخیص این عارضه پیشگیری لازم انجام گیرد.گاهی ممکن است کودک از ضعف بینایی، خستگی چشم یا سردرد شکایت داشته باشد یا این که بیماری...
    داستان کوتاه مریم رحمَنی  چراغ ماشين که جلوی پای‌مان را روشن کرد توانستم چندتایی‌شان را ببینم. کیسه‌ی حمام، سنگ پا، تیغ ریش تراشی، دستکش، کیسه‌ی نایلونی. کل سرمایه‌مان همین‌ها بودند. پاهایم را توی شکمم جمع کرده بودم و تکه‌ای از چادر مادرم را توی دست‌هایم فشار می‌دادم. نور ماشين که داشت از روی بساط‌مان می‌گذشت، چشم‌هایم توی چشم‌های دختری که عقب ماشین نشسته بود جا ماند. چشم‌هایش را نشانده بود روی دست‌هایم.   بوی گلاب از چادر مادرم بلند می‌شود، تنش همیشه بوی گلاب می‌دهد. هیچ‌کدام‌شان حرفی نمی‌زنند. پدر روی دو پایش نشسته و برای هزارمین بار جنس‌ها را مرتب می‌کند.   خودم را توی بغل مادرم جمع می‌کنم، مثل آن‌وقت‌ها که دل‌پیجه دارم. اینجوری دردهایم کمتر می‌شوند، گاهی فکر...
      روحانی بود و مدیر یکی از مدرسه‌های علمیه تهران.از زنجان که کوچ کرده بود راهش افتاده بود به محله جوادیه و دلش گیرکرده بود به مردم ساده و کم برخوردار محل و شده بود  ریش سفید.سال۹۴ که عمامه اش را روی تابوتش گذاشتند و توی محل چرخاندند و پیچید حاجی فوت شده، دیدیم لات‌های معروف محل هم زیرزیرکی اشک توی چشم‌شان جمع می‌شود و می‌گویند حق دارد خوش‌خلقی‌اش به گردن‌مان.عصر، بعد از آبگوشت کم گوشت و چرت کوتاه، دو استکان چای می‌خورد و اگر کار داشت عطر گل محمدی را می‌زدبه قبایش وشال‌ می‌انداخت دور گردنش و می‌رفت تاکار‌هایش را به اذان عصر گره بزند و برود مسجد محل و اگر هم کار واجب نداشت پول بدهد پفک و...
    زمان شهادت که نیمه شب بوده صدای قرآن از سلول این‌ها به گوش می‌رسیده است. زندان‌بان می‌گوید که: آماده شوند برای اعدام. آقای نواب فرمودند: آب بیاور برای غسل شهادت. زندان‌بان آب سرد می آورد. نواب می‌گوید: برو آب گرم بیار که اگر با آب سرد غسل کنم رنگم می‌پرد و دیگران ممکن است فکر کنند که از ترس مرگ، رنگم پریده است. با آب گرم غسل می‌کنند. افسر توده‌ای می‌گفت که نواب لباسش را خواست و با لباس روحانیت با گام های محکم و شمرده به سمت جوخه اعدام گام برمی‌داشت. سید محمد واحدی متاسف بوده که آقا را می‌خواهند بکشند. آقای نواب می‌گویند: سید محمد! مادرمان زهرای مرضیه منتظرمان هستند و لحظاتی بعد با هم به ایشان ملحق...
      حتما شما هم تبلیغات محلی و رسانه‌ای غربالگری تنبلی چشم در کودکان را دیده‌اید و شاید بسیاری از شما فرزندان‌تان را برای انجام این غربالگری به مراکز بهزیستی یا سایر مراکزی که غربالگری چشم کودکان را انجام می‌دهند، برده باشید. اگر هنوز برای انجام این کار اقدام نکرده‌اید توصیه می‌کنم حتما این مطلب را مطالعه کنید، چراکه می‌تواند شما را برای انجام غربالگری چشم فرزندتان مصمم‌تر کند. چشمانی که ممکن است با غربالگری برای همیشه دید و زیبایی‌اش را از دست بدهد اما اگر نگاهی پیشگیرانه داشته باشید ودرصورت بروز این بیماری زود برای درمانش اقدام کنید،‌ چشم‌ها و نگاه فرزندتان را دوباره به آنها می‌بخشید. تنبلی چشم چیست؟نخستین سؤالی که در مواجهه با این عارضه چشمی برای ما ایجاد...
    کد ویدیو دانلود فیلم اصلی زی‌سان: دانشمندان از تنها نوع ماهی‌های مرکب که روی تخم‌هایشان می‌خوابند یعنی «ماهی مرکب چشم سیاه» فیلمبرداری کردند. نوعی ماهی که به همراه هزاران بچه‌ی از تخم بیرون نیامده که از قلاب‌های روی بازوهایش آویزانند، شنا می‌کند.  به گزارش زی‌سان، از دید محققان، «ماهی مرکب چشم سیاه» (Gonatus onyx) یکی از معدود ماهی‌های مرکب شناخته شده است که روی تخم‌ها می‌خوابد. آن‌ها این نوع ماهی از قبل کشف کرده بودند، اما برای اولین بار در سواحل کاستاریکا از آن فیلمبرداری کردند. فیلم‌های مسحورکننده از این ماهی نشان می‌دهند که ماهی مرکب محموله تخم‌هایش را مانند یک لباس بلند به دنبال خود می‌کشد و باله‌های بیرون زده از سرش را تکان می‌دهد تا بتواند در آب...
    خبرگزاری فارس / کرمان: اینجا کرمان و این مردمِ داغدار، بار دیگر به سوگ فرزندان خود نشسته‌اند، آن هم در روزهایی که در عزای فردی مشکی پوشیده بودیم که برای منطقه امنیت آورده بود. قرار بود عطر عود و اسپند باشد قرار بود عطر عود و اسپند باشد، بوی باروت و خون همه جا پیچید، بغض‌های ۴ ساله در گلو داشتیم،هنوز جای زخم روی دلمان می‌سوخت که آتش و ترکش‌ گشودند. در سالگرد اسطوره مقاومت، حریف را به جنگ رودررو می‌خواندیم که باز از پشتِ سر زدند، باز با نامردی به میدان آمدند! در روزی که دنبال دست و انگشتر حاج قاسم می‌گشتیم، ماه پاره‌ها را از روی زمین جمع کردیم.   شهداء حادثه تروریستی کرمان    این خون‌ها...
    ایسنا/زنجان امروز روز مادر است؛ بسیاری از فرزندان برای دست‌بوسی و قدردانی نزد مادران خود می‌روند اما هستند مادرانی در کنج خانه سالمندان که حتی نمی‌دانند امروز روز مادر است. جوان بود و رعنا! برای خودش خانه و کاشانه، دوست و فامیل و برو بیایی داشت چند وقتی از ازدواجش گذشته بود حالت‌های غیر طبیعی به سراغش می‌آمد تهوع‌های گاه و بیگاه، رنگ پریدگی، سرگیجه، خستگی حالت‌هایی که برای زن می‌تواند از شیرین‌ترین علامت‌ها باشد؛ آری اینها علائمی هستند که نشان از شکل‌گیری فرزندی در وجودش دارد. ایام می‌گذرد با افزوده شدن وزن، راه رفتن برایش سخت‌تر می‌شود، شب‌ها خوابش نمی‌برد و روزها نیز از شدت ورم دست و پا، تپش قلب، فشار خون بالا یا پایین به سختی...
    مادرش را خیلی دوست داشت، اما دل کند و آمد سربازی. آن روز سرباز‌ها حیاط پادگان را از خنده روی سرشان گذاشته بودند. آب قاچ‌های صورتی هندوانه روی یقه‌هایشان می‌چکید و عین خیال‌شان نبود که فرمانده از پنجره طبقه اول نگاهشان می‌کند. کارد می‌زدی خون فرمانده درنمی‌آمد. لب‌هایش را جمع کرد و اسکناس را توی مشتش فشار داد. روی پله‌ها که رسید عباس روبه‌رویش ایستاده بود: «سلام حاجی» فرمانده بازوی عباس را گرفت و کشان کشان توی اتاق برد: «حالت خوبه پسر؟ به من بگو حالت خوبه؟! دلت برای دل مادرت نمی‌سوزه؟ یقه‌ات که همیشه آخوندیه، ریشاتم که از فاصله سه کیلومتری داد می‌زنه خط و ربطت چیه، بعد بالای همه اینا، اومدی و رو اسکناسا می‌نویسی «امام را...
    نسبی که از مسح دست‌های بی‌قرار و چشم‌های خیس و پاهای خسته معلوم است، وگرنه کدام غریبه سر صبحی مه‌آلود در آخرهای پاییز با اسپند و عود برای استقبال تابوتی گمنام از خانه بیرون می‌زند. ساکن جدید زائرسرای  حضرت 22 ساله بوده و سال65 در عملیات والفجر8 در عملیات تک ایذایی شهید شده؛ عملیاتی که تکی است علیه دشمنی که در حال تجمع یا آرایش یافتن در خارج از منطقه‌ نبرد است. این تک ممکن است برای انهدام قسمتی از نیروی دشمن، گرفتن ابتکار عمل از آن و یا ممانعت از مراقبت دشمن بر منطقه نبرد انجام شود. حالا هم انگار پس از این همه سال آمده باز ابتکار عمل را به دست بگیرد و با به‌هم ریختن...
    به گزارش همشهری آنلاینبهنقلاز فارس عکس شهدا را چیده‌ایم بالای طاقچه و هرکس خواست حرفی بزند توی صورتش می‌ایستیم. بی‌آنکه باور کنیم آن‌ها هم خودِ خودمان بودند؛ گریه می‌کردند، می‌خندیدند، عصبانی می‌شدند و شاید هم مثل «علی جاویدپور» بعد از عاشقی می‌خواستند با عشق‌شان فرار کنند! علی، عاشق دخترِ همسایه‌شان شده بود. دوستش داشت. آن‌قدر که حاضر بود به خاطرش درِ خانه را محکم باز کند و با دست‌های به کمر زده، وسط چارچوب اتاق پذیرایی بایستد و بلند بلند و چشم توی چشم بابا و خان داداشش بگوید: «باید برام برید خواستگاری! من این دختر رو می‌خوام!» دل و جرأت عشق به علیِ چهارده ساله دل و جرأت داده بود. بزرگش کرده بود. و هیچ‌کس نمی‌توانست جلودارش باشد. همه...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: عکس شهدا را چیده‌ایم بالای طاقچه و هرکس خواست حرفی بزند توی صورتش می‌ایستیم. بی‌آنکه باور کنیم آن‌ها هم خودِ خودمان بودند؛ گریه می‌کردند، می‌خندیدند، عصبانی می‌شدند و شاید هم مثل «علی جاویدپور» بعد از عاشقی می‌خواستند با عشق‌شان فرار کنند! علی، عاشق دخترِ همسایه‌شان شده بود. دوستش داشت. آن‌قدر که حاضر بود به خاطرش درِ خانه را محکم باز کند و با دست‌های به کمر زده، وسط چارچوب اتاق پذیرایی بایستد و بلند بلند و چشم توی چشم بابا و خان داداشش بگوید: «باید برام برید خواستگاری! من این دختر رو می‌خوام!» دل و جرأت عشق به علیِ چهارده ساله دل و جرأت داده بود. بزرگش کرده بود. و هیچ‌کس نمی‌توانست جلودارش باشد. همه شال و...
    دوران کودکی‌شان را با هم و در کنار هم گذراندند، «حسینعلی» که به جبهه رفت و شهید شد، «حبیب‌الله» هم جا پای او گذاشت و در جست‌وجوی شهادت راهی خط مقدم شد؛ مادر شهیدان اعرابی در این گفت‌وگو از پسرانش می‌گوید، پسرانی که در شهادت از هم سبقت گرفتند. به گزارش خبرگزاری ایمنا، قرارمان در خانه‌شان است، خانه‌ای در خیابان جی، در بدو ورود با برادر و خواهر شهیدان «حبیب‌الله و حسینعلی اعرابی» روبه‌رو می‌شوم و دختر بچه دوست‌داشتنی که احتمالاً نوه خانواده است. در برخورد اول با فاطمه خانم گفت‌وگو می‌کنم، خواهر بزرگ و فرزند اول خانواده، جنس مهربانی‌اش شبیه مادرها است، ارتباطمان در زمان کم، عمق زیادی پیدا می‌کند انگار که سال‌هاست من را می‌شناسد و من هم...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: دو ساعت بعد از تمام شدن آتش‌بس است و سر و کله موشک‌ها دوباره توی آسمان «خان یونس» پیدا شده. «ریم» روی آوارهای بدقواره آپارتمان‌شان راه می‌رود و ناخن‌هایش را می‌جود. مادرش با خنده خودش را به آن راه می‌زند و کِش مو را از دور مچ‌اش بیرون می‌کشد: «آسمان که تغییر نمی‌کند. همیشه آن بالاست. هیچ وقت به زمین نمی‌چسبد؛ حتی اگر هر اسرائیلی، هزار بمب روی سرمان بکوبد!» ریم به آسمان زل می‌زند: «یعنی می‌گویی ...» مادر شانه را میان موهای مشکی و لطیف ریم می‌کشد و سرش را می‌بوسد: «آره! هر وقت ترسیدی فقط به آسمان نگاه کن! می‌بینی چطور موشک‌ها را از دامنش می‌کَند و سیخ ایستاده؟ شبیه آسمان که باشی هیچ‌وقت نمی‌میری!»...
    به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «شکار هیولا» همزمان با روز دانش آموز شنبه ۱۳ آبان در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار می‌شود. کتاب شکار هیولا نوشته محمدرضا سرشار است. رمان نوجوان شکار هیولا داستان مهم‌ترین و پیشرفته‌ترین پهپاد آمریکایی با نام آر کیو ۱۷۰ با اسم مستعار هیولا است؛ از زمانی که تولید شد تا زمانی که به خاطر مأموریتی سری وارد ایران و توسط نیروهای ایرانی شکار شد. در این داستان، خود آر کیو ۱۷۰ از زبان خودش این ماجرا را برای نوجوانان تعریف می‌کند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: آسمان «قندهار»، آبیِ آبیِ آبی بود. یک آبی بی‌کران که از قهوه‌ای آفتاب‌خورده کوه‌ها شروع می‌شد و یک‌سره بالا می‌رفت تا همه چشم را...
    مجاهد خذیراوی بی شک نمونه بارز تلف شدن یک استعداد است؛ بازیکنی که خیلی زود در آسمان فوتبال ایران محو شد... طرفداری / پیچ تندِ پاییز، یادآور مردی است که روزگاری گریبانِ خود را درید و دست تطاول به خویشتن گشود.مردی که زیر شلاقِ تیترهای پوک، جسدِ بزک کرده اش را بر شانه های روزگارِ تلخ تر از هلاهل گذاشت و در وسعتِ حوضی کم عمق غرقه شد. سال ها پیش وقتی او شال و کلاه کرد و از اروند آمد تهران، تصور نمی کرد در طرفه العینی اسیرِ جاذبه کهربایی الهیه شود و دور از مُنهی و ناصح به کلافی سردرگم بدل شود، در کلافگی شهری که از شیبِ شوربختی سلانه سلانه بالا می رفت.   مجا تصور نمی کرد...
    گروه زندگی: عمری‌است کودکان غزه، وقت قایم‌باشک بازی ، باید اول آسمان را بپایند، نکند چشم راکتی دنبالشان باشد. کودکانی که در  غزه در محاصره به دنیا می‌آیند، در محاصره زندگی می‌کنند، در محاصره شهید می‌شوند و در محاصره، به خاک سپرده می‌شوند. همان‌هایی که این روزها بیشتر از همیشه رنج 75 ساله‌شان به چشم دنیا آمده است. همان‌هایی که شاید خواندن و نوشتن را تازه یاد گرفته‌باشند اما برای خودشان وصیت‌نامه می‌نویسند. نامشان را با خودکار روی تن‌شان حک می‌کنند تا اگر صبح فردا زیر آوار بودند. آن اسم‌ها بشود پلاکی برای خانواده‌ها که بدانند جگر گوشه‌شان همین است. همینی که بمباران صهیونیست‌ها تنش را شکافته.این گزارش چندسطری از درد کودکان غزه است. وصیت‌نامه دختربچه فلسطینی این روزها پرپر...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: صدای فیدوس پالایشگاه آبادان که پیچید، آقا حسن جعبه غذایش را از دست‌های کشیده و حنا بسته فاطمه خانم جوانش گرفت و دوید. هفتمین روز از اولین فصل زمستان سال چهل و شش بود. سرما و درد از پهلوی فاطمه خانم گذشته و به مغز استخوانش رسیده بود اما نمی‌خواست به رویش بیاورد و حسن آقایش را زابراه کند. با اینکه شکم اولش بود اما اصلا اهل ادا نبود. مشتش را روی دامن چین‌دارش مچاله کرد و با لب‌هایی که از درد به زور می‌خندید برای حسن آقا دست تکان داد.  حسن آقا کارمند شرکت نفت بود. یک آقای جوان و با استعداد که می‌خواست سری توی سرها دربیاورد. فاطمه خانم هم رفیق راهش شده بود؛ یک...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: پدر مُرد. محمدرضا با چشم‌های مشکی‌ و خیس اشکش، دنباله چادر مادر را گرفته بود و می‌دوید. هنوز برای یتیمی او و بیوه شدن مادرش خیلی زود بود؛ هنوز باید دست توی دست پدرش می‌رفت مسجد؛ و هنوز شنیدن هزار تا قربان صدقه از زبان پدرش را از این دنیا طلب‌کار بود اما گاهی تقدیر، طوری، جز آن‌طور که دل‌مان می‌خواهد رقم می‌خورَد تا از ما، انسانی دیگر بسازد؛ انسانی با روحی بزرگ و پیکری سزاوارِ نپوسیدن! مادر کنار قبر نشسته بود و اشک‌هایش را با پَر چادرش پاک می‌کرد. محمدرضا طاقت دیدن چشم‌های سرخ مادر را نداشت. روی زانو، روبه‌رویش نشست و دست‌هایش را گرفت: «گریه نکن؛ من هم گریه‌ام می‌گیرد ها! برای مرد هم که...
    یک «تَن» مگر چقدر می‌تواند مبتلا شود؟ به چند رنج؟ مگر یک مشت گوشت و پوست و استخوان، چقدر تاب‌آوری برای ایستادن پای اعتقادی به بزرگی «آزادی» دارد؟ بلا. بلا. «فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَل الدیانون». کرب و بلا. انگار که این درد جان‌کاهِ بلا و جغرافیای ماتم‌زده کرب، برای ابد، هم‌آغوشِ هم، در تمام جهان تکرار می‌شوند تا از این امتحان الهی هیچ راه گریزی نباشد و دین‌داران واقعی شناخته شوند. «احمد» هم در سال ۱۳۵۹ به این امتحان کرب و بلا دچار شد. برای ستاره آسمان هفتم شدن باید تاوان می‌داد و تاوانش، امتحانی با چنان بلایی دامن‌گیر بود که آتش به خرمن چشم‌های هر آنکه به تماشایش نشسته بود، زد.  جوانی فدای آزادی آن وقت‌ها، احمد، سال...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: یک «تَن» مگر چقدر می‌تواند مبتلا شود؟ به چند رنج؟ مگر یک مشت گوشت و پوست و استخوان، چقدر تاب‌آوری برای ایستادن پای اعتقادی به بزرگی «آزادی» دارد؟ بلا. بلا. «فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَل الدیانون». کرب و بلا. انگار که این درد جان‌کاهِ بلا و جغرافیای ماتم‌زده‌ کرب، برای ابد، هم‌آغوشِ هم، در تمام جهان تکرار می‌شوند تا از این امتحان الهی هیچ راه گریزی نباشد و دین‌داران واقعی شناخته شوند. «احمد» هم در سال ۱۳۵۹ به این امتحان کرب و بلا دچار شد. برای ستاره آسمان هفتم شدن باید تاوان می‌داد و تاوانش، امتحانی با چنان بلایی دامن‌گیر بود که آتش به خرمن چشم‌های هر آنکه به تماشایش نشسته بود، زد.  جوانی فدای آزادی آن...
    خبرگزاری آریا - در واکنش به اتفاقات بازی شب گذشته سپاهان ایران و الاتحاد عربستان، با اقدام سازمان زیباسازی شهر تهران، معابر پایتخت مزین به تصاویر قهرمان ملی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان از «چشم‌هایش می‌هراسند…» شد.به گزارش خبرگزاری آریا؛ در واکنش به اتفاقات بازی شب گذشته سپاهان ایران و الاتحاد عربستان، با اقدام سازمان زیباسازی شهر تهران، معابر پایتخت مزین به تصاویر قهرمان ملی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان از «چشم‌هایش می‌هراسند…» شد. لازم به ذکر است، شب گذشته قبل از شروع مسابقه فوتبال الاتحاد و سپاهان، بازیکنان تیم عربستانی در واکنش به نصب تندیس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در استادیوم حاضر به شرکت در مسابقه فوتبال نشدند و زمین چمن را ترک...
    دیشب خیابان‌ها و معابر تهران با تصاویر قهرمان ملی ایران مزین شد.
    محسن بیاتی‌نیا در گفت و گو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، درمورد شوک به فوتبال ایران با شکست تیم ملی امید از هنگ‌کنگ در مرحله یک چهارم بازی‌های آسیایی، اظهار داشت: این موضوع اصلا شوک ندارد. در دوره‌های قبلی هم این اتفاق برای تیم ما افتاد. آخرین بار این تیم در سال ۲۰۰۲ با گل خودم قهرمان بازی‌های آسیایی شد و بیشتر مواقع هم در نیمه نهایی یا یک چهارم بازی‌ها را از دست دادیم. حتی یادم است یک دوره به قرقیزستان چهار بر یک باختیم. وی افزود: ۱۵_۱۰ سال بود که کشورهای دیگر شروع به نوسازی فوتبال‌شان کرده و دنبال پیدا کردن راه پیشرفت بودند اما ما در باد قهرمانی‌های قبلی خود خوابیدیم. اولین باری که چین در بازی‌های...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: شیشه ماشین را که پایین می‌کشم صورتم گر می‌گیرد. این آدم‌ها عاقل‌اند یا دیوانه؟! وسط هُرم گرمای بیابان خوزستان و چند صد کیلومتر آن‌طرف‌تر از روستاهایشان، بار و بنه جمع کرده‌اند و آمده‌اند کناره جاده، که چه بشود؟! پیاده می‌شوم و درِ ماشین را می‌کوبم. آن‌قدر هوا گرم است و نچسب که حوصله خودم را هم ندارم. دستم را سایه‌بان چشم‌هایم می‌کنم تا واضح تر ببینم‌شان. قصه‌شان چیست؟ برایشان به نشان سلام، دست تکان می‌دهم. من را که می‌بینند با تمام رمق‌شان می‌دوند. پا برهنه. خندان. و آغوش باز کرده. دانه‌های درشت و داغ عرق، از نوک بینی‌هایشان می‌چکد. لب‌هایشان ترک برداشته و انگشت‌هایشان بدجور زخم و زیلی‌ست. آفتاب هم تا می‌توانسته بی‌رحمانه سر و صورتشان را...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: شیشه ماشین را که پایین می‌کشم صورتم گر می‌گیرد. این آدم‌ها عاقل‌اند یا دیوانه؟! وسط هُرم گرمای بیابان خوزستان و چند صد کیلومتر آن‌طرف‌تر از روستاهایشان، بار و بنه جمع کرده‌اند و آمده‌اند کناره جاده، که چه بشود؟! پیاده می‌شوم و درِ ماشین را می‌کوبم. آن‌قدر هوا گرم است و نچسب که حوصله خودم را هم ندارم. دستم را سایه‌بان چشم‌هایم می‌کنم تا واضح تر ببینم‌شان. قصه‌شان چیست؟ برایشان به نشان سلام، دست تکان می‌دهم. من را که می‌بینند با تمام رمق‌شان می‌دوند. پا برهنه. خندان. و آغوش باز کرده. دانه‌های درشت و داغ عرق، از نوک بینی‌هایشان می‌چکد. لب‌هایشان ترک برداشته و انگشت‌هایشان بدجور زخم و زیلی‌ست. آفتاب هم تا می‌توانسته بی‌رحمانه سر و صورتشان را...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: فکر می‌کرد برای ابد در این دنیای فانی زندگی خواهد کرد. آن هم جاودانه. مرگ، همیشه برایش اتفاقی بود که قرعه‌اش به نام بقیه می‌افتاد نه او. دلش به خانه و سکه‌هایش خوش بود و دوست نداشت شهید شود؛ اما افسوس که نمی‌دانست «اگر شهید نشود، باز هم می‌میرد!» و از این تقدیر حتمی انسان که نامش «مرگ» است، هیچ راه فراری نیست. ولی از این حرف‌ها چه سود؟ که «عبیدالله بن حر جعفی» گوشش به هیچ موعظه‌ای بدهکار نبود و باز هم تلاش می‌کرد از مرگ فرار کند. هر روز و هر ساعت و هر لحظه. انگار دست خودش نبود. زرق و برق دنیا چشمش را گرفته بود و سحر تا شام دنبالش می‌دوید. هر وقت...
    به گزارش خبرگزاری مهر، رمان «آدم و خاک» نوشته جواد رضایی به تازگی توسط نشر روزگار منتشر و روانه بازار نشر شده است. این رمان دومین اثر نویسنده پس از رمان «سایه‌های مصلوب» است که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده بود؛ رمانی سوررئال با چند راوی سرگردان که در پایان کتاب همه در فضای تاریک اورشلیم گم می‌شوند. روای رمان که یک زن است، از بودن کنار مُرده‌ها می‌گوید و در این میان نویسنده مخاطب را به فضای داستان خود عادت می‌دهد و او را به قلب یک درام اجتماعی می‌کشاند و به کمک فضاسازی، حسِ بیمارگونه جامعه را به مخاطب القا می‌کند، به‌طوری‌که بر تمام بخش‌هایی از رمان که خارج از بیمارستان در جریان است، همان حسِ بیماری و...
    به گزارش همشهری آنلاین، اگر بچه‌ات صدات بزند، توی چشم‌هات نگاه کند، دستش را به‌طرفت دراز کند و صدا بزند: مامان! مامان! بیا کمک! تو چه‌کار می‌کنی؟ حتما به طرفش می‌دوی، بغلش می‌کنی و می‌گویی: الهی قربونت برم چی شده؟ من هم هر شب او را می‌بینم و صدایش را می‌شنوم. با بغض می‌گوید: مامان! مامان الهه! بیا کمک. به طرفش می‌دوم. نفس‌نفس می‌زنم تا دیر نشده به او برسم، اما همه‌چیز یک ‌دفعه تمام می‌شود و از خواب بیدار می‌شوم. حسرت بالاتر از این، عذاب بدتر از اینکه بچه‌ات کمک بخواهد و تو هیچ کاری نتوانی انجام بدهی. باشه چشم؛ برمی‌گردم از اول براتون تعریف می‌کنم. البته نمی‌دانم اول ماجرا دقیقا کجاست؟ از کجا می‌شود گفت اول، تا به...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: از حرم بیرون آمدم. پیاده‌راه خیابان آیت‌الله مرعشی، پهن بود و بلند؛ و در دو طرفِ راسته کتابفروشی‌های تو در تو، پر از آدم‌هایی‌ بود که یا سر قیمت کتاب چانه می‌زدند و یا به سمت حرم می‌رفتند تا چشم و دلی سبک کنند. آن‌جا همه چیز فقط کتاب بود و بس. انگار که روح «آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی» هنوز همین جا پرسه می‌زد، کنار کتابفروش‌ها و خریداران کتاب! همان‌طور که جسمش را برای ابد کنار آن‌ها ماندگار کرده بود! راستش ماجرای من و این شوق دیدار آیت‌الله برمی‌گشت به خیلی دور؛ به وقتی که برای اولین بار فهمیدم مردی آن‌قدر کتاب‌ها را دوست داشت که وصیت کرد توی کتابخانه‌اش دفن شود. می‌خواستم ببینمش. حس‌اش کنم. اصلا...
    به گزارش همشهری آنلاین، به‌گمانم آقا مهدی راست گفته بود که وقتی جنگ تموم شد، ما ۳ دسته می‌شویم. یک عده می‌روند پی لذت‌های زندگی و کاخ‌سازی و مقام‌بازی. عده‌ای هم پشیمون می‌شوند از راهی که رفته‌اند و گروهی هم با خاطرات‌ مقدس جنگ، دمخوش می‌شوند و توی سکوت زیبای‌شان دق می‌کنند و خلاص. من با این‌که عاشق این دسته آخری هستم؛ همین آدم‌ها که با ریاکاری‌های حاکم بر جامعه بعد از جنگ نمی‌سازند و توی اتوپیای ذهنی خود، غرقه می‌شوند و فرزندان‌شان محصول امتزاج «بنفشه و کلاش» ‌است؛ اما هیچ‌وقت ندیدم آقا مهدی نازنین به‌خوابم بیاید تا بگویم آخه «یاخشی اوغلان» چرا نماندی این دسته‌چهارم را ببینی. ببرم تپه‌های سوسنگرد و رحیم را نشانش بدهم که بیست و چند...
    به گزارش قدس انلاین،  امروز تبریز برای یک جوان آمده است، جوانی امروزی! از همان جوان‌های نسل زِد، جوانی که گاهی کراوات می‌زد و گاهی زنجیر گردنی می‌انداخت، لباس‌های رنگی می‌پوشید، عینک آفتابی‌اش مارک بود، بوی عطرش تا ساعت‌ها هوای جایی که حضور داشته را پُر می‌کرد؛ از امیر حسین‌پور می‌گویم، همان جوانی که دکتر بود. جوانی که می‌توانست بار سفر ببندد و به فرنگ رود برای ساختن قاب‌های رنگی رنگی. یا اصلا می‌توانست در آغوش وطن‌اش جای بگیرد و جایی هم نرود و مدام عکس و استوری از قشنگی‌های روزش بگذارد! می‌توانست آن شب وقتی فرمانده پایگاه همه را دعوت کرد تا جلوی یک نابرادر را بگیرند، بهانه بیاورد و بگوید به من چه! بگوید من کار دارم و...
    همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: بازیگر زیبای سینمای ایران در فیلم‌هایی بازی کرد که به خوبی به یاد داریم. از اجاره‌نشین‌ها و مادر و نرگس تا پرده آخر که اوج بلوغ بازیگری‌اش بود. اما او فیلم‌های دیگری هم دارد که حالا شاید کمتر در یاد داریم. از جمله ساغر ساخته سیروس الوند که ملودرامی‌ است در باره یک داستان‌نویس و استاد دانشگاه که تومور مغزی دارد و طی یک عمل جراحی مغز زن دیگری در سرش قرار می‌گیرد و حالا او به آن زن بدل می‌شود. فیلم سال 76 اکران شد و فریماه فرجامی‌ در آن خوش درخشید. سیروس الوند در باره فریماه فرجامی ‌می‌گوید: « او تئاتر و هنرهای دراماتیک خوانده بود. یادم هست، آن زمان می‌گفتند اگر کتاب «چشم‌هایش»...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: دیده‌اید وقتی به مهمانی می‌روید همه‌ی ذوق و لذتش به استقبال میزبان است؟ دیده‌اید وقتی درِ خانه باز می‌شود و صاحب‌خانه با آغوش باز به شما خوش‌آمد می‌گوید چه حس شیرینی دارد؟ حالا فکرش را کنید که آمده‌اید مشهد. از هواپیما پیاده شده‌اید. حتی تصور هم نمی‌کردید اینجا و در این شهر غریب، کسی سراغ‌تان را بگیرد اما درِ سالن را که باز می‌کنند، دو ردیف از خادم‌های سلطان طوس را می‌بینید که با لباس‌های سورمه‌ای خادمی و عطر عود و سلام و صلوات به استقبالتان آمده‌اند. راستش اینجا دیگر کسی غریب نیست، چون شاه خراسان هوای میهمان‌هایش را دارد. چون قبل از اینکه خودشان بروند زیارتش، خادمانش را به استقبالشان رهسپار کرده تا پیش از خشک...
    ایسنا/خراسان رضوی آمده‌اند تا در روز میلاد پربرکت نازنین خواهرِ سلطان خراسان، میلادش را گرامی بدارند و در گل‌باران بارگاه منور رضوی همراه باشند و دهه پرفیض کرامت را به امام مهربانی‌ها شادباش بگویند. نگاه‌شان می‌کنم؛ همه برای عرض سلام به دختر موسی آمده‌اند؛ حرم را روی سرشان گذاشته‌اند و عطر گل‌های سرخ‌شان چون ردی از بهشت تا مزار سلطان طوس، پشت سرشان کشیده می‌شود. ‌خراسان ولوله است. از در و دیوار و دامن شهر بوی گل سرخ می‌پاشد. جا برای نشستن که هیچ، حتی برای ایستادن هم نیست. همه از خود بی‌خود می‌دوند که اولین نفر باشند برای عرض تبریک. من اما آخرین نفرم. سردرگم بین آدم‌هایی با رنگ و لباس و زبان‌هایی به وسعت جهان. چه حوصله‌ای...
    شهادت پایان نیست بلکه یک آغاز است. تولدی دیگر است فراتر از آنچه که عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد.  تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمین را در خود در می‌نوردد و زمین را به نور رب الانوار اشراق می‌بخشد؛ و این نور شهداست که چند روزیست دوباره در دل‌های مردمان سرزمینم تابیده است. شهدا همانند اشاعه نور طلوع تازه خورشید دم صبح هستند که هر کدام بر دیاری نور و روشنی بخشیده‌اند. مسیر یکی از هزاران باریکه نور را که بگیری به شهری خواهی رسید که امروز چشم از بازگشت پیکر دو فرزند شهیدش دوبارع روشن شده است.  امروز در میان اسامی شهدایی که به تازگی شناسایی شده‌اند نام سید منصور قاطمه باف و احمد...
    مجموعه شعر «آداب شقه‌شدن در خانه پدرم ذبیح» سروده رسول سیمیا منتشر شد. به گزارش ایسنا، این مجموعه شعر در ۷۰ صفحه با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان در نشر سیب سرخ راهی بازار کتاب شده است. در نمونه شعری که در پشت جلد کتاب آمده است می‌خوانیم: حاجی به چشم‌های یک کبوتر خیره شده‌ای؟  حاجی من ساعت‌ها به چشمانم نگاه می‌کنم  کبوتری که تنها خواب‌هایش را تماشا می‌کند حاجی به چشم‌های بادامی یک مرد نگاه کرده‌ای؟ هراس دو ستاره است که سوسو می‌زند.... شعر دیگری از این مجموعه: باد می‌وزید و باد آبستن ناله‌های بیوه‌زنی بود و می‌وزید کارگران  بیل‌های مکانیکی خانه‌های قدیمی را یک‌به‌یک تخریب می‌کردند  و  ما این‌گونه می‌شکستیم چون اناری که...
    گروه زندگی_ هانیه ناصری: دست‌های زن جوان از اضطراب و دل‌شوره یخ کرده بود. قلبش تند و تند می‌زد. دست خودش نبود. اسم اتاق عمل نفس‌هایش را به شماره انداخته بود، هرچند که مطمئن بود پایان انتظاری شیرین برای دیدن روی ماه و شنیدن صدای زیبای نوزادش فرارسیده و قرار است همه این نگرانی‌ها و خستگی‌ها را با خودش بشوید و ببرد و خاطره ای شیرین در کتاب زندگی‌ او شود. *فرشته نجات یا مأمور عذاب انگار پرستار سپیدپوش بخش، به‌جای آن‌که فرشته نجاتش باشد مأمور عذاب او شده‌است. ابروهایش را تا جایی که جا دارد به‌هم گره کرده و صبح اول صبحی تندوتند غرولند می‌کند. با چشم‌های بُراق طوری به او نگاه می‌کند که اشک در چشم هایش حلقه...
    آفتاب‌‌نیوز : برند دیور به خاطر نمایش یک آگهی که در آن یک مدل اهل آسیای شرقی گوشه چشم‌هایش را کشیده، در شبکه‌های اجتماعی چین متهم به نژادپرستی شد.  این کمپانی فرانسوی این آگهی را اوایل این هفته در حساب اینستاگرام خود منتشر کرد، اما بعد از مدت کوتاهی آن را حذف کرد.  دیور در این مورد اظهارنظری نکرده است. شهروندان چینی در شبکه‌های اجتماعی با افزایش احساسات ملی‌گرایانه به طور فزاینده‌ای نسبت به چگونگی به تصویر کشیده شدن چینی‌ها در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی حساس شده‌اند.  این تصویر جنجالی ۷ روز پیش و برای تبلیغ مجموعه لوازم آرایش جدید دیور منتشر شد. در این آگهی مدلی دیده می‌شود که گوشه چشم‌هایش را کشیده است و زیر تصویر هم نوشته...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: زدم به شانه‌اش و کلافه گفتم: «همیشه به شما حسودی‌ام می‌شود!» خندید و دستم را گرفت: «چرا؟» گفتم: «آدمی که سر سال نو، حظ بردن از آن همه دشت و کوه و شکوفه‌های گیلاس را رها کند به امان خدا و بیاید این‌جا، وسط این همه خاک و تانک، یعنی یک جورهایی به بالا وصل است دیگر» نشست روی رمل‌ها و چادرش را روی سرش کشید: «شاید هم سال‌هاست از بالا قطع شده و آمده تا دوباره دنبال بهانه‌ای برای وصال بگردد» گفتم: «گیرم که این‌طور باشد، اما انصافا دل کندن از بهار آسان نیست، لااقل از بهارِ«شیت» با آن‌ همه جان‌داری‌اش؛ این‌جا آخر چی گیرت می‌آید؟ ببین، چادرت هم خاکی شده، چادرت را بتکان»  بغضش...
    وقتی همهمه فرشتگان، سکوت هفت آسمان را به هم می‌ریزد؛ وقتی آن همه ستاره به مهمانی چشمان حبیب خدا رفته‌اند؛ وقتی ماه برای آمدنش گام‌به‌گام می‌شود و خورشید، مبهوت جلال و جبروتش می‌ماند؛ وقتی آیه تطهیر برای جاری شدن بی‌تابی می‌کند و عطر گل‌های تکبیر در هوا بیداد؛ یعنی که احسن‌الخالقین، تمام جلوه‌های آسمانی را در کالبد زمینی گنجانده است و تو چه می‌دانی حسین کیست؟ چه می‌دانی چرا مژده رسیدنش دهان‌به‌دهان در شهر می‌چرخد و هوا بوی نسیم می‌گیرد. چرا هیاهوی عشق در رگ‌های زمان می‌جوشد؛ آن‌چنان که شاهدان قدسی، اتفاق را تنگ در بغل می‌فشرند یا چرا می‌گویند امشب درهای آسمان باز است و فرشتگان گهواره‌اش را از یکدیگر می‌ربایند. یا چرا خداوند در حدیث لوح می‌فرماید: حسین(ع)...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: عظیم دانشجوی ریاضی دانشسرای اهواز بود. یک جوان دزفولیِ بیست و یک ساله‌ی اهل خدا و پیغمبر. با چشمانی با حیا و سری همیشه به زیر. کاری به کار کسی نداشت. از دزفول آمده بود اهواز که درس معلمی بخواند. می‌خواست آقای خودش باشد. مغز ریاضی بود. اما از داغ شهدای بیست و نهم بهمن تبریز، آرام و قرارش رفت. دیگر توی خودش نبود. سرش را از حساب و کتاب و انتگرال و دیفرانسیل بیرون آورد و چشم‌هایش پر از خون و باروت و گلوله شد. دانشجویان دانشسرای تربیت دبیر و جندی شاپور اهواز دور هم جمع شدند: ـ باید سکوت رو بشکنیم. تا کِی مثل گوشت قربونی تسلیم جنایت ساواکیا باشیم؟ تا کِی تیکه تیکه‌مون کنن...
    به گزارش قدس آنلاین راه می‌رود در اتاق و با آن دستمال پارچه‌ای سفیدش گرد و غبار دلتنگی را از قاب عکس عزیزانش پاک می‌کند. آن‌وقت زیرلب نجوا می‌کند:« گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را...به هر گل می‌رسم می‌بویم او را... گل من یک نشان اندر بدن داشت...یکی پیراهن کهنه به تن داشت» چین و چروک دستانش و دستمال کهنه‌اش گواه می‌دهد به چگونگی گذر عمر. هر صبح که از خواب بیدار می‌شود اولین کارش همین است. همین که گرد و غبار از چهره پشت این عکس‌ها بگیرد و برایشان شعر بخواند. مادر شهیدان «محمود و رضا نادعلی» را می‌گویم. مادری که در دوران جنگ تحمیلی 4 پسرش را برای دفاع از اسلام و ایران راهی جبهه کرده. به قول...
      خبرگزاری فارس-همدان، سولماز عنایتی: تا جان داشتم شب را به روز دوختم و خواندم، این کتاب تمام نشده سراغ دیگری می‌رفتم و دوست و آشنا را به زحمت می‌انداختم تا به آنی کتاب‌ها به دستم برسد. «بچه‌های مَمَد گِره»، «وقتی مهتاب گم شد» و «آب هرگز نمی‌میرد» را ورق می‌زدم و عطش خواندن با عطر باروت وجودم را فرا می‌گرفت، در برابرم تصویری از قله و تپه، قبضه و خمپاره و آتش و خط به صف می‌شدند و صدایی جز روایتگری آقای نویسنده نمی‌شنیدم. دو، سه روزی میان روزمرگی‌ها و دغدغه‌های ‌ریز و درشت به آثار آقای نویسنده تفال زده و حسابی هوایی شده بودم، گهگداری بین خواندن و گریستن و حالی به حالی شدن، سعی می‌کردم تمام آنچه...
    به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، ‌روز مادر که می‌شود، خانه مادران‌مان حال و هوای دیگری دارد. بلند می‌شوند خانه را آب و جارو می‌کنند. گرد و غبار از عکس‌های قدیمی می‌گیرند. سبد میوه‌ای می‌چینند. غذایشان را زودتر از همیشه آماده می‌کنند و آن وقت می‌نشینند منتظر زنگِ خانه، چشم به راه فرزندان‌شان. نه اینکه، چون روز مادر است این همه تدارک ببینند. نه! چون بهانه‌ای است برای آمدن و دیدار بچه‌هایشان این‌قدر دلشان شوق و ذوق دارد. اما من مادرانی را می‌شناسم که روز مادر هرچه نگاه به در کردند و چشم به راه بودند کسی از راه نرسید. مادرانی را می‌شناسم که به جای خانه، مزار پسرشان را آب و جارو کردند. مادرانی را می‌شناسم که سبد میوه‌شان...
     روز مادر که می‌شود، خانه مادران‌مان حال و هوای دیگری دارد. بلند می‌شوند خانه را آب و جارو می‌کنند. گرد و غبار از عکس‌های قدیمی می‌گیرند. سبد میوه‌ای می‌چینند. غذایشان را زودتر از همیشه آماده می‌کنند و آن وقت می‌نشینند منتظر زنگِ خانه، چشم به راه فرزندان‌شان. نه اینکه، چون روز مادر است این همه تدارک ببینند. نه! چون بهانه‌ای است برای آمدن و دیدار بچه‌هایشان این‌قدر دلشان شوق و ذوق دارد. بیشتربخوانید درخواست عاجزانه مادر شهید مدافع امنیت از جوانان اما من مادرانی را می‌شناسم که روز مادر هرچه نگاه به در کردند و چشم به راه بودند کسی از راه نرسید. مادرانی را می‌شناسم که به جای خانه، مزار پسرشان را آب و جارو کردند. مادرانی را...
    گروه زندگی؛ زینب نادعلی: روز مادر که می‌شود، خانه مادران‌مان حال و هوای دیگری دارد. بلند می‌شوند خانه را آب و جارو می‌کنند. گرد و غبار از عکس‌های قدیمی می‌گیرند. سبد میوه‌ای می‌چینند. غذایشان را زودتر از همیشه آماده می‌کنند و آن وقت می‌نشینند منتظر زنگِ خانه، چشم به راه فرزندان‌شان. نه اینکه چون روز مادر است این همه تدارک ببینند. نه! چون بهانه‌ای است برای آمدن و دیدار بچه‌هایشان این‌قدر دلشان شوق و ذوق دارد. اما من مادرانی را می‌شناسم که روز مادر هرچه نگاه به در کردند و چشم به راه بودند کسی از راه نرسید. مادرانی را می‌شناسم که به جای خانه، مزار پسرشان را آب و جارو کردند. مادرانی را می‌شناسم که سبد میوه‌شان را برداشتند و...
    توی چشم‌هایش حسرت یک سورِ بزرگ عروسی است. حسرتِ دیدن لباس دامادی. مادر هم نشده‌ام اما دیده‌ام پسر برای مادر عزیز است و نوه پسری عزیزتر. شاید مادرِ حمید هم دلش می‌خواست نوه‌هایش را از این پسر ببینند. ایسناپلاس: مادرم تعریف می‌کرد جنگ که شد تمام مردان شهرشان به جبهه رفتند؛ هم‌بازی بچگی‌اش«محمود» آن روزها 16 یا 17 ساله بود. او هم همراه باقی برادرانش رفت. همه برگشتند، حتی برادر اسیرش هم برگشت اما از محمود تا اوایل دهه هفتاد هنوز خبری نبود. خبر آوردند در خوزستان تعدادی شهید پیدا شده. یکی از اعضای خانواده محمود برای شناسایی رفت. با چند تکه استخوان و یک پیراهن بافت سبز رنگ برگشت و گفت«این محمود است.» هیچ چیز از محمود باقی...
    کاش این امکان وجود داشت تا اندکی چشم از زمین برداریم و برای تماشای فوتبال به آسمان ها بنگریم، تقابل مارادونا و پله در آنجا را نباید از دست داد... پس از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، پله چشم از جهان فرو بست. طرفداری| زمانی که مونتیل دروازه هوگو لوریس را گشود و آلبی سلسته را برای سومین بار قهرمان جهان کرد، نیمی از چشم ها به مسی دوخته شده بودند و نیمی به آسمان: همه به راحتی می توانستند خنده های مارادونا را حس کرده، او را در آغوش بگیرند و به او تبریک بگویند. در آن سوی کره خاکی اما عده‌ای نگران و مضطرب بودند، چشم انتظار خبری امیدبخش از اطرافیان مردی که سال ها...
    ایسنا/همدان کودکان دنیای زیبایی دارند. دنیایی ساده و زلال. این روزها اگر از کودکی بپرسی شب یلدا چه می کنی و کجا می روی؟ بدون شک پاسخ می دهد خانه مادربزرگ یا پدربزرگم. همه ما آنجا جمع می شویم تا این شب را کنار آنها جشن بگیریم. اما اینجا پر از پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی است که به قول محمد طهماسبی، عمرشان صرف دلهره ها و استرس هایی شده که به اندازه یک شب چلِّه، طولانی بوده و حالا نه نوه و نه فرزندی دورشان را گرفته است. به گزارش ایسنا، مطلبی را از محمد طهماسبی می‌خواندم: «شب چلِّه یادت نرود که دست پدر، مادرت را ببوسی، رفیق! بچه که بودی؛ هر شب که تب داشتی، کمتر غذا می خوردی،...
    خبرگزاری فارس - خوزستان، مریم صاحب محمدی نژاد: کلمات درست مثل کودکان کلاس اولی در صف مغزم با یکدیگر برای اول خط ایستادن در رقابت هستند. در میانشان صلابت یکی از همه بیشتر است؛ پدر! پدر، همان که نوشتن از او سخت‌ترین کار دنیاست. سخت است پر از حرف باشی، سر شار از احساس باشی اما ندانی کدامیک را بگویی که در وصف پدر بگنجد. امروز پدری میزبان پیکر شهیدش بود که سال‌ها دلتنگی‌هایش را در خلوت و بدور از چشم همه به سیل اشک چشمانش سپرده بود. امروز یک شهر نظاره‌گر صلابتی بغض آلود، قدی به ظاهر خمیده و چشمانی خیس از شوق وصال و پایان ۳۸ سال چشم براهی بود. دیگر اشکش را زیر دستمال چارخانه‌اش پنهان نمی‌کرد،...
    برنامه رادیویی «چراغداران» مروری بر زندگی بزرگ علوی یکی از برجسته‌ترین نوبسندگان داستان نویسی نوین کشور کرده و یک مستند رادیویی روی آنتن می‌برد. - اخبار فرهنگی - به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در برنامه "چراغداران" که شرح کوتاهی از زندگی مفاخر ادبی و فرهنگی کشورمان است، بهروز رضوی روایتگر بخش‌هایی از زندگی بزرگ علوی می‌شود.«سید مجتبی آقابزرگ علوی» نویسنده و فعال اجتماعی در 13 بهمن سال 1282 در تهران در خانواده‌ای سطح بالا و روشن‌فکر متولد شد. او در جوانی برای تحصیل به آلمان رفت و رشته‌ علوم تربیتی و روانشناسی را دنبال کرد. او از دانشگاه «مونیخ» آلمان فارغ‌التحصیل شد و نوشتن داستان را به‌طورجدی از همان دوران آغاز کرد. او با انتشار آثارش فضای داستان‌های فارسی...
    گروه زندگی: مادرش چندهزاربار دست‌هایش را بوسیده؟ نمی‌دانم.  پدرش چندصدبار با او کشتی گرفته و «قهرمان من» صدایش کرده؟ نمی‌دانم. برادرش چندده‌بار با او قایم‌باشک بازی کرده؟ نمی‌دانم. حالا دیگر مادرش نیست تا بگوید چندبار دست‌هایش را بوسیده. حالا دیگر پدرش نیست تا پرچم ایران را روی دوش پسر قهرمانش بگذارد.حالا دیگر برادرش نیست که سُک‌سُک کند. همه‌شان برای همیشه از چشم‌های چهارساله آرتین، دریغ شده‌اند. همه‌شان شهید شده‌اند. *چشم‌هایش... من مادرم. می‌دانم خیلی از بچه‌ها وقتی از دیدن غریبه‌ای مضطرب یا خجالتی می‌شوند، چهره فرومی‌برند در آغوش مادرشان. دیشب که آرتین روی تخت بیمارستان رو به دوربین خبرنگار گفت: «داشتیم سوار ماشین می‌شدیم که تفنگ زدن» و دیگر دلش نخواست حرف بزند، چشم‌های غمگینش را فرو برد میان...
    خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: سرهنگ دوم «داوود عبداللهی»، فرمانده یگان امداد مریوان بود که در درگیری و حمله آشوبگران مجروح شد که پس از انتقال به یکی از بیمارستان‌های سنندج به علت شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد. پیکر این شهید پس از تشییع در جمع پرشکوه مردم کردستان راهی لرستان می‌شود تا روی دست مردمان قدرشناس این دیار بدرقه و به خاک سپرده شود. خانه شهید در شهرستان سلسله استان لرستان چند روزی است که مهمان غم و اشک است، از همان روزی که خبر مجروح شدن داوود آمده خانواده اشک به چشم و دست به دعا داشتند، اما توفیق شهید عبدالهی پیوستن به جرگه شهدای مدافع امنیت بود. عکس شهید را قاب گرفته‌اند و...
    به گزارش "ورزش سه" این روزها شاید سخت‌ترین دوران مربیگری امیر قلعه‌نویی باشد. پرافتخارترین سرمربی تاریخ لیگ برتر شرایطی بسیار دورتر از دهه اول مربیگری‌اش را تجربه می‌کند.درحالی که گل‌گهر با دوازده امتیاز از شش مسابقه شرایط بسیار خوبی در جدول رده‌بندی داشت و امیدوار بود با شکست استقلال در خانه به صدر جدول هم برسد، اوضاع برای تیم قلعه‌نویی خوب پیش نرفت و یک شکست دیگر برابر تیمی که اسمش با آن عجین شده، سرمربی اسبق استقلال را مغموم کرد.قلعه‌نویی که با سه قهرمانی در لیگ و دو قهرمانی در جام حذفی استقلال را در راه کسب بخش بزرگی از افتخاراتش هدایت کرده و با دو قهرمانی با سپاهان به پرافتخارترین مربی فوتبال ایران تبدیل شده، با وجود نه...
    ساعتی قبل خبر درگذشت امین تارخ‌، هنرمند مطرح کشورمان توسط فرزندش تایید شد و جامعه هنری و علاقمندان به این بازیگر را در سوگ عمیقی فرو برد. در این میان اما هنوز یک نفر در خانه نشسته است و بی‌خبر از همه جا، دست به دعا دارد تا دامادش سلامت از تخت بیمارستان بلند شود! پری امیرحمزه، هنرمند پیشکسوت کشورمان که نسبت خویشاوندی نزدیکی با امین تارخ دارد، هنوز از فوت دامادش بی‌خبر است و با تمام وجود برایش دعا می‌کند که حالش خوب شود. خبرنگار ایسنا به قصد تسلیت، با پری امیرحمزه تماس می‌گیرد، ولی وقتی متوجه می‌شود که این هنرمند هنوز از فوت دامادش مطلع نیست، ترجیح می‌دهد که با توجه به شرایط سنی و جسمی وی،...
    به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از انتخاب، کربی یکشنبه در مصاحبه با شبکه خبری سی‌ان‌ان گفت هنوز اختلافاتی وجود دارد و اتحادیه‌ اروپا و ایران مشغول بررسی پاسخ آمریکا هستند. ایالات متحده هفته گذشته پس از دریافت و مطالعه پاسخ ایران به طرح پیشنهادی اتحادیه اروپا برای احیای برجام، پاسخ خود را در اختیار این اتحادیه قرار دارد. به گفته بورل، آمریکا به تلاش برای دستیابی به توافق ادامه خواهد داد و در پی نتیجه‌گیری از مذاکرات است. منبع: انتخاب
    حدود چهار ماه است که از حادثه ریزش برج‌های دوقلوی متروپل می‌گذرد. حادثه‌ای که ظهر روز دوشنبه ۲ خرداد ماه سال جاری در خیابان امیری واقع در مرکز آبادان رخ داد. در پی وقوع این حادثه، بخشی از برج شماره دو این ساختمان آسمانخراش فرو ریخت که منجر به کشته شدن ۴۳ نفر و مصدوم شدن ۳۷ نفر دیگر شد. به گزارش اعتماد، این ریزش بر اثر شکست سازه‌ای به دلیل نقض ضوابط فنی و عدم رعایت اصول استاندارد‌های مهندسی اتفاق افتاد. تعدادی از مقصران اصلی این حادثه دستگیر شدند و، اما «حسین عبدالباقی» که مالک و مقصر اصلی این برج‌های دوقلو بود، یک روز پس از فرو ریختن ساختمان، افکار عمومی با انتشار خبری مبنی بر تایید هویت جسد...
    روزنامه ایران: ​​​​​​​1. نمی‌توان گفت «گذشته»، گذشته است. گذشته، یک «تاریخ» نیست که با سپری‌ شدن «زمان» بگذرد و تمام بشود، بلکه گذشته، ساخته «سیاست‌ها» و «برنامه‌ها» و «کارهای انجام‌ شده و انجام نشده» است. اگر چنین است که هست، پس گذشته می‌تواند تا سال‌ها بر «حال» و «آینده» ما سایه‌افکن باشد و ما را رها نکند. ما در حصار شرایطی هستیم که میراث گذشته است و این میراث تا مدت‌ها ما را در درون خود تعریف می‌کند. ازاین‌ رو،«جابه‌جایی‌های سیاسی» به‌ معنی رخ ‌دادن تحولات دفعی و ناگهانی نیست و نباید توقع داشت که با چرخش از دولتی به دولتی دیگر، وعده‌های دولت جدید، یکباره محقق شوند و امور پراکنده و درهم ‌ریخته، سامان یابند. دولت جدید،...
    گروه زندگی_ زینب نادعلی: اینجا روضه‌ها مجسم‌اند! آدم‌های اینجا هر کدام‌شان گوشه‌ای از روضه‌ را  درک کرده‌اند. مصیب‌هایی را که ما فقط شنیده‌ایم لمس کرده‌اند و گاهی به چشم دیده‌اند. نوای روضه‌خوان میان قطعه سرداران بی‌پلاک می‌پیچد. همسران شهدا هر کدام گوشه‌ای نشسته‌اند و عکس شهیدشان را به دست گرفته‌اند. اینجا محفل همسران شهدای مدافع‌حرم امنیت است. محفلی که نامش را گذاشته‌اند مرثیه حضرت رباب!   مثل عباس! حرف از حضرت عباس«ع» که می‌شود بعضی‌ها طور دیگری عزاداری  می‌کنند. جنس اشک‌هایشان فرق دارد. همسر شهید مدافع حرم ابوذر امجدیان یکی از آنهایی است که نام حضرت عباس«ع» طور دیگری دلش را لرزانده. کنار مزار یکی از شهدای گمنام نشسته. عکس شهیدش را به دست گرفته و گوش سپرده به روضه.کنارش...
    در روزهایی که دولت تل آویو، آشکارا از حمله به ایران سخن می‌گوید، قرار است فیلم «قهرمان» در اسرائیل اکران شود. فرهادی، اما نه به اعتراض کاربران ایرانی به اکران قهرمان در سرزمین‌های اشغالی واکنشی نشان داده و نه در خصوص رجزخوانی اسرائیلی‌ها علیه ایران حرفی زده‌است، او مانند همه سال‌های گذشته تصمیم گرفته تا سکوت کند و بگذارد به واسطه پخش‌کننده‌های خارجی فیلم، آثارش از سینماهای اسرائیل سر دربیاورد تا لابد عواقب مخالفت با این کار دامنگیرش نشود. اعتراض به سیاست‌های نژادپرستانه اسرائیل و اشغالگری این رژیم در سرزمین فلسطین که با نسل‌کشی صاحبان اصلی و راندن آن‌ها از خانه و کاشانه همراه بوده‌است، یک موضوع جهانی است. در کنار اعتراض سیاسی دولت‌ها، مردم کشورهای مختلف به مناسبت‌هایی مانند...
      گزارش کامل گزیده‌خبرهای «تابناک جوان» را بخوانید. لحظه ورود سیل به بزرگراه شهید باکری+فیلم در زمان اسهال‌ به این نوشیدنی ها لب نزنید! روش باورنکردنی سرباز برای خنثی کردن مین جنگی+فیلم مفیدترین و مضرترین نوشیدنی ها برای سلامتی افشاگری درباره ی علت وقوع سیل امامزاده داوود حال و هوای عزت‌الله انتظامی در روز عاشورا «قورمه‌سبزی» از کی اختراع شد؟ میز تلویزیون خانه جانسون به سبک مادربزرگ ها ۱۰ عامل باورنکردنی بوی بد پا خانه های این شهر چشم دارند!
    دم دمای ظهر بود صدای فروشنده دوره‌گرد بعضی از زنان همسایه را دور خود جمع کرده بود. به در آبی رنگی رسید با آستین عرق پیشانیش را پاک کرد ریسمانی که از پشت در به دستگیره وصل بود را کشید وارد دالان کوتاه و نیمه تاریکی شد. بوی خاک همه جا پیچیده بود؛ حیاط تازه شسته شده بود بوی خاک همه جا پیچیده بود نور آفتاب از لابه‌لای برگ سبز درختان می‌تابید و به موزائیک‌های کهنه جانی تازه بخشیده بود.  محمد با چشم‌هایی که از خوشحالی برق می‌زد به دنبال مادرش می‌گشت، اتاقشان انتهای حیاط توی زیرزمین بود ۱۰ تا پله می‌خورد بعد از آن اتفاق شوم پدرش خانه‌نشین شده بود. مادرش نان‌آور خانه بود؛ سبزی پاک می‌کرد در...
    گروه چهارمحال و بختیاری، مریم رضیپور| پیراهنش خیس شده، قطرات عرق از روی پیشانیش روان شده بود، کاغذی را در دستش تکان می‌داد و مادرش را صدا می‌زد و به سمت خانه می‌دوید. دم دمای ظهر بود صدای فروشنده دوره‌گرد بعضی از زنان همسایه را دور خود جمع کرده بود. به در آبی رنگی رسید با آستین عرق پیشانیش را پاک کرد ریسمانی که از پشت در به دستگیره  وصل بود را کشید وارد دالان کوتاه و نیمه تاریکی شد. بوی خاک همه جا پیچیده بود حیاط تازه شسته شده بود بوی خاک همه جا پیچیده بود نور آفتاب از لابه‌لای برگ سبز درختان می‌تابید و به موزائیک‌های کهنه جانی تازه بخشیده بود. مادرش نان‌آور خانه بود محمد با...
    همشهری آنلاین - مریم ورشو: بی‌شک اکثر ما نام ماسوله را شنیده‌ایم؛ روستای پلکانی زیبایی که در جنوب غربی استان گیلان و در فاصله ۶۰ کیلومتری شهر رشت واقع شده است. تصاویر | دهکده چوبی گیلان کجاست؟ | سفر به امامزاده ابراهیم؛ ییلاقی رویایی با خانه‌های رنگی عکس‌ها آرشیوی است خانه‌های پلکانی ماسوله با ایوان‌های چوبی‌ که با گلدان‌های شمعدانی تزیین شده‌اند، دل هر گردشگری را می‌رباید. مگر می‌شود به ماسوله سفر و لذت گردش در شهری را که چشم‌اندازش جنگل‌های سرسبز است، فراموش کرد؟ به‌ همین دلیل وقتی برای اولین بار پا به ماسوله می‌گذارید دلتان می‌خواهد دوباره به آن سفر کنید. این روستا در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی به‌عنوان میراث فرهنگی و طبیعی و...
    وسط اتوبان فرودگاه که بایستی، از همان دور خانه‌های توسری خورده را می‌بینی که انگار انتها ندارند. انتهای این خانه‌ها می‌رسد به بیابان‌های خاکی که غروب هایش رنگ دیگری دارد. تپه شنی و لوله‌های بتنی به هم چسبیده، خارج از محدوده چسبیده اند به رگ خاک؛ روی خاک رس اش پا سفت می‌کنیم و می‌رویم بالا. آلونک‌های لوله‌ای خاکستری از دور پیداست؛ آدم‌ها کز کرده اند کنار دیواره‌های لوله ها، لوله‌ها لب به لب بیابان است، روی شمالی‌ترین نقطه اصفهان، مثل فیلم‌های آخرالزمانی هالیوودی. به گزارش شرق، هر چه گردن بکشی، چیزی جز بیابان نیست که لوله‌های سیمانی حائلی شده بین آن و دو نیمه اش کرده تا نشود به راحتی معتاد‌ها را دید. روز‌های اینجا، داغدار روز‌های خوب خانه...
    در چشم‌های کودکانه‌شان تمنایی دیده می‌شود. نمی‌توانند راه بروند، حرف بزنند و درکی از فضای اطرافشان ندارند اما درخواست‌های کوچکشان در چشم‌هایشان دیده می‌شود. آنها دوست دارند خانواده‌ای داشته باشند. تنها یک شیرخوارگاه بچه‌های دارای معلولیت در ایران وجود دارد که نامش «رفیده» است. یک شیرخوارگاه وقفی که از حدود ۸۰دختر و پسر دارای نیازهای ویژه نگهداری می‌کند. درست است که این شیرخوارگاه زیرنظر سازمان بهزیستی فعالیت می‌کند اما تمام هزینه‌های آن با کمک خیرین تامین می‌شود. کودکانی که از بدو تولد با بی‌مهری والدین روبه‌رو شده‌اند. در خیابان، بیمارستان و کلانتری رها شده و حتی از کمترین حق یعنی «نام» هم محرومند. زندگی با آنها بد کرده و پا نگذاشته به دنیا باید با توان کوچک‌شان در مقابل مشکلات...
    هادی حجازی‌فر که این روزها فیلم «موقعیت مهدی» را با محوریت زندگی شهید مهدی باکری روی پرده سینما دارد در گفت‌وگو با سالنامه «اندیشه پویا» از خاطره همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا گفت.  او در پاسخ به این سوال که «بعد از کار با محمدحسین مهدویان، تو تجربه همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا در «به وقت شام» را هم داشتی. چطور تجربه‌ای بود؟»، گفت: «کارکردن با حاتمی‌کیا یکی از آرزوهای من بود. «آژانس شیشه‌ای» و «از کرخه تا راین» را دوست داشتم و به نظرم فیلم «دیده‌بان» هنوز که هنوز است، کم همتاست. برای بازی در «به وقت شام» به من زنگ زدند که امروز بیا و در حالی که می‌توانستم بروم، خودم را گرفتم و گفتم امروز نمی‌رسم. گفتم جوری رفتار کنم که...
    نشستم کنج صحن عتیق و سرم روضه شد. گفتم خدای من، این چه رازی‌ست که به قول آ سِد مرتضی، جز به بهای خون فاش نمی‌شود؟ حکمت این بارگاه‌ها و گنبد‌ها و آدم‌های آرام گرفته در درونش چیست که هر چه سال می‌گذرد عزیزتر می‌شوند و ما مشتاق‌تر به زیارتشان؟ پیرزن کنارم نشسته بود. دستی به سرم کشید: «از کجا اومدی مادر؟» چشم‌هایش اشک بود. چرخیدم طرفش: «از اهواز»، سری تکان داد و با دستِ به ادب روی سینه نشسته، به حسین (ع) سلام داد. گفتم: «حاج خانم، من از اهواز اومدم نه عراق» خندید و دست‌هایم را فشار داد، به گرمی و با مِهر: «میدونم، میدونم، اما عطر کربلا میدی. شما به کربلا از ما نزدیک‌تری؛ به حسین،...
    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، هادی حجازی‌فر که این روزها فیلم «موقعیت مهدی» را با محوریت زندگی شهید مهدی باکری روی پرده سینما دارد در گفت‌وگو با سالنامه «اندیشه پویا» از خاطره همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا گفت.  او در پاسخ به این سوال که «بعد از کار با محمدحسین مهدویان، تو تجربه همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا در «به وقت شام» را هم داشتی. چطور تجربه‌ای بود؟»، گفت: «کارکردن با حاتمی‌کیا یکی از آرزوهای من بود. «آژانس شیشه‌ای» و «از کرخه تا راین» را دوست داشتم و به نظرم فیلم «دیده‌بان» هنوز که هنوز است، کم همتاست. برای بازی در «به وقت شام» به من زنگ زدند که امروز بیا و در حالی که می‌توانستم بروم، خودم را گرفتم و گفتم امروز نمی‌رسم. گفتم جوری...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: نه نور خورشید می‌پاشید توی صورتم و نه آسمان، آبیِ آنچنانی بود و نه حتی عطر گل و چه‌چه بلبل می‌آمد. یک روز کاملا معمولی و کسل‌کننده با آدم‌هایی که برای یک لقمه نان حلال به جان خیابان‌ افتاده بودند و تا می‌توانستند عرض و طولش را می‌دویدند. آویزان شدم به چادرش: «کی می‌رسیم؟» خندید و شیشه‌های مغازه را نشانم داد: «بفرما، اینم مغازه‌ی آقا محمود بافنده‌کار؛ رسیدیم.» راسته‌ی بازار شلوغ بود و کرکره‌ها تا نیمه، بالا اما مغازه‌ی آقای بافنده‌کار سرحال و ترگل و ورگل بین آن همه شلوغی می‌درخشید، با یک کاغذ چاپی بزرگ که تَنگ شیشه‌های براقش چسبیده بود و رویش نوشته بودند «شهید زنده!» دزفولی مغازه جای سوزن انداختن نداشت و داخلش با...
    بزرگ علوی از نویسندگان پیشگام و رمان‌نویسی زبردست بود که به دلیل آشنایی با ادبیات غرب و ترجمه آثار نویسندگان مختلف، بر رمان‌نویسی فارسی بسیار تأثیرگذار بود.  به گزارش خبرنگار ایمنا، پدر مجتبی آقا بزرگ علوی، سید ابوالحسن نام داشت و پدر بزرگش سید محمد صراف، نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملی از شهر تهران و مادرش خدیجه قمرالسادات نوه مجتهدی به نام محمدحسین طباطبایی بود که حاصل ازدواج آن دو، سه دختر و سه پسر بود که مجتبی (بزرگ علوی) فرزند سوم آن دو محسوب می‌شد. طبقه‌بندی زندگی بزرگ علوی ابوالحسن‌خان علوی، پدر بزرگ علوی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی همراه با پسران خود یعنی مرتضی، مصطفی و آقابزرگ به آلمان مهاجرت کرد و به همین دلیل بزرگ علوی در آلمان...
    دو سالی می‌شود که در عمارت هنرمند اصفهان با هنرمندی آشنا شده‌ایم که نقاشی‌هایش را با ادراک بصری خود بر بوم سپید رنگ کاغذ نقش می‌کند و می‌داند که نابینایی محدودیت است اما بازدارنده نیست. به گزارش خبرنگار ایمنا، مرضیه بیدقی متولد ششم خرداد ۱۳۵۹ است. او به شکل مادرزادی کم‌بینا بود و اکنون 12 سال نابینای مطلق شده است. بیدقی نقاشی را از سال ۱۳۹۸ آغاز کرد و تاکنون دو نمایشگاه از نقاشی‌هایش در عمارت هنرمند اصفهان برگزارشده است، روشن‌دلی که با الهامات و احساس خود آثاری بهشتی خلق می‌کند تا بتواند ثابت کند که هنر او محدود به بینایی نیست و فقط از نگاه ما است که او از دیدن دنیای ظواهر نابینا شده است، اما دل‌وجانش رو...
    خبرورزشی –آرتین زهرابی؛ یک لحظه تصور کنید کریم باقری را فقط برای داد و بیداد یا همان سیلی های گوش نوازش به تیم ملی آورده اند تا نقش یک میانجی را ایفا کند؛ با این همه آیا می شود از افتخارات و سوابق ملی باقری بی تفاوت گذشت؟کریم باقری چهره ای معقول در تیم ملی، پرسپولیس و یکی از نمایندگان فوتبال ایران در لیگ های اروپایی بود. مردی که پس از پایان فوتبالش همچنان چهره ای موجه داشت و بلندپروازی اش در فوتبال هم معقول بود.بنابراین وقتی مردی در قواره های کریم باقری درباره اختلافات در تیم ملی سخن می گوید و نصیحتی به همه دوستان می کند، باید سخنش را به دیده احترام نگریست و به او اعتماد کرد.اگرچه...
    خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: هر روز دُم اسب‌ها کوتاه‌تر می‌شد و مردان روستای عبدالخان، کلافه! «چه کسی این بلا را سر این زبان‌بسته‌ها آورده؟» شیخ ردایش را جمع کرد و دستی به سر اسب دم‌کوتاه کشید: «نیت دزدی نداشته؛ مطمئنم!» همه با تعجب به هم زل زدند. انگار شیخ شوخی‌اش گرفته بود! نفس‌ها به شماره افتاد و سرها مدام می‌چرخید: «اینطور که نمی‌شود شیخ، باید یک تصمیم جدی بگیریم؛ نه؟» شیخ سرش را چندبار به نشان تایید تکان داد و پلک‌هایش را به زمین دوخت: «سِحر است! ساحری پیدا شده که دم اسب‌ها را می‌بُرد تا جادویمان کند! بروید و إن یکاد بخوانید تا ببینم کسی پیدا می‌شود باطلش کند یا نه.» اما شیخ نمیدانست که این ساحر کوچک، علوان...
    به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «بعد» اثر استیفن کینگ از جمله رمان‌های خارجی است که با ترجمه زهراچفلکی در انتشارات روزگار منتشرشد.داستان درباره کودکی است که توانایی عجیبی دارد و می‌خواهد مانند یک کودک معمولی باشد. مادرش هم از این کودک می‌خواهد توانایی عجیبش را مخفی کند. نام این کودک که جیمی است چیز‌هایی را می‌بیند که دیگران آن را مشاهده نمی‌کنند. همچنین چیز‌هایی می‌شنود که دیگران حتی روحشان از آن خبر ندارد. بیشتربخوانید روایاتی از زندگی حضرت ابوالفضل (ع) را در «کفیل» بخوانید داستان درباره این است که جیمی موفق می‌شود توانایی هایش را از چشم دیکران مخفی کند. به خصوص وقتی مادرش به دردسر بزرگی می‌افتد یا اینکه مامور پلیس نیویورک...
    دبیر فدراسیون کشتی گفت: با احترام به همه کشتی‌گیران مان، کامران قاسمپور چشم‌نوازترین کشتی‌ها را در قهرمانی جهان گرفت و ما را یاد کشتی‌گیران دهه ۹۰ انداخت. - اخبار ورزشی - به گزارش خبرگزاری تسنیم، ابراهیم مهربان که در بازی های المپیک 2020 توکیو عضو کادرفنی تیم ملی آزاد بود، در مورد طلایی شدن امیرحسین زارع در جهانی 2021 نروژ اظهار داشت: امیرحسین زارع استحقاق دو رقمی شدن مدال هایش را دارد، غلامرضا محمدی چند سال قبل گفته بود که این کشتی گیر قهرمان المپیک می شود و باید به دید بلند او را تحسین کرد. او در جهانی بسیار کم اشتباه کشتی گرفت.وی با اشاره به هوش بالای زارع در کشتی، تاکید کرد: امیرحسین دوره راهنمایی مدرسه تیزهوشان می...
    خبرگزاری آریا- وزارت امور خارجه چین اعلام کرد کانادا باید چشم هایش را باز کند تا درک واضحی از روابط چین و کانادا داشته باشد.به گزارش خبرگزاری آریا، وزارت امور خارجه چین روز دوشنبه اعلام کرد کانادا باید چشم هایش را باز کند تا درک واضحی از روابط چین و کانادا داشته باشد.هوآ، چون اینگ سخنگوی وزارت امور خارجه چین این اظهارات را در پاسخ به اظهارات اخیر کانادا در مورد روابط چین و کانادا بیان کرد.یکشنبه گذشته مارک گارنو وزیر امور خارجه کانادا در مصاحبه‌ای گفت دولت کانادا در حال حاضر از رویکرد چهارگانه در مورد چین پیروی می‌کند: "همزیستی"، "رقابت"، "همکاری" و "چالش".سخنگوی وزارت امور خارجه چین خاطر نشان کرد: ما همیشه معتقد بودیم که روابط دولت...
    وزارت امور خارجه چین اعلام کرد کانادا باید چشم هایش را باز کند تا درک واضحی از روابط چین و کانادا داشته باشد. ناطقان : به نقل از خبرگزاری صداوسیما از پکن، وزارت امور خارجه چین روز دوشنبه اعلام کرد کانادا باید چشم هایش را باز کند تا درک واضحی از روابط چین و کانادا داشته باشد.هوآ، چون اینگ سخنگوی وزارت امور خارجه چین این اظهارات را در پاسخ به اظهارات اخیر کانادا در مورد روابط چین و کانادا بیان کرد.یکشنبه گذشته مارک گارنو وزیر امور خارجه کانادا در مصاحبه‌ای گفت دولت کانادا در حال حاضر از رویکرد چهارگانه در مورد چین پیروی می‌کند: "همزیستی"، "رقابت"، "همکاری" و "چالش".سخنگوی وزارت امور خارجه چین خاطر نشان کرد: ما همیشه معتقد بودیم...
    به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران جوان، وزارت امور خارجه چین روز دوشنبه اعلام کرد کانادا باید چشم هایش را باز کند تا درک واضحی از روابط چین و کانادا داشته باشد. بر این اساس، هوآ چون اینگ، سخنگوی وزارت امور خارجه چین این اظهارات را در پاسخ به اظهارات اخیر کانادا در مورد روابط چین و کانادا بیان کرد. یکشنبه گذشته مارک گارنو، وزیر امور خارجه کانادا در مصاحبه‌ای گفت دولت کانادا در حال حاضر از رویکرد چهارگانه در مورد چین پیروی می‌کند: "همزیستی"، "رقابت"، "همکاری" و "چالش". سخنگوی وزارت امور خارجه چین خاطر نشان کرد: ما همیشه معتقد بودیم که روابط دولت با دولت تنها بر اساس احترام متقابل، برابری و منافع متقابل ایجاد می‌شود. روابط چین...
    خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: «فلانی» اولین مجموعه‌شعر انسیه سادات هاشمی است با عاشقانه‌هایی از جنس عشقی زمینی. فاطمه موسی در یادداشتی که آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به بررسی کوتاه این‌کتاب پرداخته است. در ادامه مشروح این‌یادداشت کوتاه را می‌خوانیم: همین که عنوان کتاب «فلانی» است و نه «محبوب» یا «دلدار» و یا «دلبر» و… پیداست که در مواجهه با این مضمون با روایتی واقع‌بینانه‌تر و خارج از سیاق همیشگی مواجه هستیم. این عنوان از غزل دوم کتاب گرفته شده که بی‌شک به لحاظ تصویرسازی و خلق موقعیت قوی‌ترین اثر مجموعه است. عاشق نگران این است که شواهد به‌جامانده در اتاق راز دلش را برملا سازد و غرورش را مقابل معشوق بشکند. سرزده...
    به گزارش خبرنگار مهر، همزمان با فرارسیدن ایام زیارت و پیاده روی عاشقان مکتب عاشورا به سمت کربلای معلی حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) در سالروز اربعین، مهر تعدادی از اشعار آئینی اربعینی را تقدیم نگاه مخاطبان می‌کند. علی معلم دامغانی کوری چشم مشرکان کوری چشم کافران کوری چشم شبدلان کوری چشم منکران چشم مول عنود کور، کید غول حسود دور تا بگیرد ولای او این جهان را کران کران آید از روس و از فرنگ خویش و بیگانه رنگ رنگ بهر طوف ضریح او کاروان پشت کاروان نافه را عطر و بو نکاست یافه او را اگر نخواست حرمت عالم یقین نشود ضایع از گمان خسته در خاک شد یزید...
    او که اکنون بازیگر چیره‌دست و شناخته‌شده‌ای در سینما، تئاتر و تلویزیون است، مدرسه ملی «پارسا» در محله چهل‌پا و خاطره‌های شیرین و سینمایی دوران تحصیل در مقطع راهنمایی‌اش را به خوبی به یاد می‌آورد زیرا «حسین آقا» پدر یکی از همکلاسی‌هایش که مالک سینما آسیای مراغه بود، به واسطه تک‌شیفته بودن مدرسه‌ها در روزهای پنجشنبه، بخشی از فیلم‌های در خورِ سن و سالشان را به صورت خصوصی برایشان در همان نوبت تعطیلی مدرسه پخش می‌کرد. سخنانش راجع به آن دوران حس و حال عاشقی دارد و این عشق را به خوبی با چشم‌هایش آشکار می‌کند تا جایی که در لابلای سخنانش اینگونه می‌گوید که «در آن دوران خانه ما از سینما چندان دور نبود اما کسانی که در حوالی سینما...